- آب صفا
صداقت و حقیقت روحانی. آب یکرنگی
معنی آب صفا - جستجوی لغت در جدول جو
- آب صفا
آب یک رنگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پولی که در بهای آب می دهند، حق الشرب، آبپاش، ظرفی فلزی و دسته دار که سر لولۀ آن سوراخ های ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گل ها یا زمین به کار می رود، کسی که شغل او آبپاشی بر روی گل ها وگیاهان است
دارای پاکیزگی و خرمی، ویژگی باغ و بستان و جای خوش آب و هوا، کنایه از خوش خو، مهربان، پاک دل، خوش نیت
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، نوشاب، چشمۀ حیات، جان افزا، شربت حیوان، عین الحیات، چشمۀ زندگی، چشمۀ خضر، چشمۀ الیاس، آب حیوان، آب حیات، چشمۀ نوش، آب خضر، جان فزا، چشمۀ حیوان، ماالحیاة
حوض یا جوی آب در خانه و باغ که آب آن نمایان باشد، جایی که آب چشمه یا کاریز به روی زمین می آید، سراب، جایی در مسیر رودخانه یا سیلاب که سنگ فرش و بالاتر از سطح رودخانه است
بی طراوت، کدر، بی اخلاص، برای مثال تشنه بر خاک گرم مردن به / کآب سقای بی صفا خوردن (سعدی۲ - ۷۰۷)
(صَ)
لغت نامه دهخدا
پاکیزه. (ناظم الاطباء) ، کسی که سخت گیرد بر کسی یا در هر چیز که باشد: فاذا موسی باطش بجانب العرش. (ناظم الاطباء). سخت گیرنده. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). و رجوع به بطش شود
(رُ)
لغت نامه دهخدا
سنگی که در جریان آب بطول زمان ساییده و لغزان و مایل بگردی شده باشد، ته نشین آب رودخانه ها. (فرهنگستان زمین شناسی).
(بِ عَ)
لغت نامه دهخدا
نام چشمه ای بدماوند که آب آن دم دارد و یکی از بهترین آبهای نوع خود برای گوارش و دیگر خاصیتهای طبی است
(نُ / نِ / نَ)
لغت نامه دهخدا
مظهر چشمه و کاریز، بنائی که در آنجا کنند، سراب. کوراب. آل. کتیر. واله. کور. لعاب الشمس. یلمع. عسقل. عساقل. لوه
(چَ)
لغت نامه دهخدا
غذائی که به ناشتا خورند و آن را نهاری گویند، و در بعض فرهنگها به معنی خوراک جن و پری و طیور آورده اند
(بِ صَ)
لغت نامه دهخدا
یکی از چهار در مسجد حرام به مکۀمعظمه:.. و مسجد حرام را چهار در است: باب بنی شیبه بر طرف عراقی است و مایل شمال و باب صفا مایل بطرف مغرب... (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین ص 5)
